loading...

دفتر خاطرات اشلی

وقتی توی شعله ها از بین رفتم، خاکسترم رو برات میزارم بِیب

بازدید : 380
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 0:22


این خوب نبود.
این خوب نبود که از قدیسه گناهانش لذت میبرد.
اون لحظه هیچ خوب و بدی وجود نداشت.
شبیه قبل از خطای حضرت آدم.
بیست قدم..
فاصله‌ی مناسبی ازش بود که دو تا سایه بزرگ کنارش رو ببینه.
سایه‌‌‌ای که بزرگ میشه کم کم تمام زندگی رو محو و تاریک میکنه.
"این بیرون هوا خیلی سوز داره"
بخار روی شیشه رو با دست‌های لرزونش کنار زد.
به تصویر ناواضح خودش توی یکی از هزاران قسمت شیشه شکسته نگاه کرد.
《کنارت میمونم》
آدم‌ها تا لحظه‌‌‌ای که نفس می‌کشند دروغ میگن.
از کجا میدونم؟ دروغگو‌ها خیلی زود دروغگو‌های دیگه رو پیدا میکنند.
با خودش فکر‌میکرد که چرا.
چرا دروغ‌ها اینقدر راحتند؟
جوابش توی سختی‌های حقیقته.
دروغ‌ها زمانی سخت میشوند که حقیقتِ تو آشکار بشه.
اونموقع است که راز‌ها به وجود میان.
و رازها رازهای بیشتری رو میسازند.
چه کسی واقعا راست میگه؟

اصول کافی. جلد 4 ص 155 بقیه حدیث
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 14
  • بازدید کننده امروز : 15
  • باردید دیروز : 1
  • بازدید کننده دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 38
  • بازدید ماه : 21
  • بازدید سال : 801
  • بازدید کلی : 4976
  • کدهای اختصاصی